خیلی وقت می شه که نوشتن رو کنار گذاشتم و این برام بسیار سخت بود، انگار که خودم رو فراموش کرده بودم. چراکه نوشتن برای من احساس آرامش میده و نبود این آرامش برام مثل این میمونه که خودمو و دنیامو رویاهامو فراموش کرده باشم. این حسی که به تازگی درکش کردم یا حداقل به تازگی بیشتر در موردش فکر کردم!!!
از هم اکنون نوشتن رو دوباره شروع میکنم و این به منزله شناخت بهتر خودم هست!
اونچه که در این دو سال گذشته برام اتفاق افتاد فراتر از تصوراتم بود و هیچ وقت در زندگی این چنین درگیر اضطراب نشده بودم. در مورد این سالها بیشتر خواهم نوشت و باید بیشتر بنویسم تا برای همیشه در ذهنم بمونه که با چه روزایی روبرو شدم و چه تجربیاتی رو به دست آوردم.
باید اینو قبول کنیم که زندگیِ این روزها عجیب سریعه. انقدر که درد امروز، نه مشابه چالشِ دیروزه و نه نزدیک به سختیِ فردا. کسی که حتی پیراهنهای بیشتری هم پاره کرده دیگه باتجربهتر» نیست. در دورهای داریم بزرگ میشیم که تاریخِ مصرف تجربهها خیلی زود میگذره؛ و اگر پیراهنی که باید رو به موقع پاره نکنی و سرت رو به سنگ پیش پات نزنی، فرصتها به راحتی از دستت میرن.
شرایطی که از دید فردی چالش برانگیزه، شاید از نظر فرد دیگهای چندان سخت به نظر نرسه. درد نسبیه و چیزی که همپای تجربه آدم رو بزرگتر و آگاهتر میکنه، دیگه بیشتر درد کشیدن نیست، بلکه به چالش کشیدن، اندیشیدن و بهتر دیدنه. و در نهایت این ویژگیها و هدفهامون هستند که مشخص میکنند چقدر سعی میکنیم تا از حاشیه امنمون بیرون بیایم. الویتهامون مشخص میکنن که چقدر حاضریم برای کسب تجربهای، از خودِ آسیب پذیر» و داشتهی محدودمون» مایه بذاریم.
خوب یا بد دوباره مینویسم و از این بابت خوشحالم. چون خودم رو از بیرون میبینم و بیشتر به خودم آگاه میشم. مینویسم تا قبل از اینکه تاریخ مصرف تجربههام بگذره، انتقالشون بدم. تا بگم مثل من فکر نکنید، اما فکر کنید. تا بگم برای من شاخ غول شکستن بود، شاید برای تو آب خوردن باشه. چون در دورهای داریم رشد میکنیم که اگر پیراهنی که باید رو به موقع پاره نکنی، سرت رو درست به سنگ نزنی و هر روز خودت رو باز نگری نکنی، فرصتها به راحتی از کنارت عبور میکنن.
درباره این سایت